عاااقااامن ی پسر عمو دارم که به زورمیشه 3سالش ، سروته قدشم بزنی
به 4 وجب نمیرسه!
یروز امده بودن خونه ی عمم اینا منو بابامم رفتیم اونجا!
ایشون داشتن با دختر عمم که 3 ماه ازش کوچکتر بود ، رومیز خمیر بازی میکردن ، منم
رفتم 14 متر اونور تر روبروشون نشستم.!خمیر این 4وجبی افتاد رو زمین..!
دوروبرشونگاه کردو بعد زل زد به من!
بهش گفتم :چیه چرا نگا میکنی؟؟
میگه:حتما باید ی چیزی بهت بگمم تاآدم شی؟؟میگم:چرا عزیزم؟؟
میگه:مگه نمیبینی خمیرم افتاده پاشو بهم بده دیگه!
میگم:کوووو؟؟؟
میگه :مگه کوری اایناهاش افتاده بغل پام!
بعد واس اینکه بیشتر ضایع نکنه، رفتم بهش دادم!بعد با همون لحن بچگانش میگه:
بار اخرت باشه خودتو به کوری میزنیااادفعه بعد صدات زدم زود بیا
اخر شما بزرگاچرا ما بچه ها رو درک نمیکنید..اه!
یعنی کل شخصیتو،حیثیت منو برد زیر علامت سوال!!کلی شانس اوردم دختر عمم چیزی نگفت!للال شده بودم،خدا وکیلی عین حرفاشو گفتم...!
اااای خدااا ازت خواهش میکنم ،تو خلقت این گودزیلا های انسانما
از عضو زبان کمتر استفاده کن !!
دایناسوور و گودزیلا جلو اینا لنگ میزنن ببخداا.
خدا به داد نسل آینده برسه ...!😥😥